[our secret part 6]
شما باهم تفاوت های زیادی داشتین، که البته مهم ترین اونها این بود که تو یه دختر یتیم بودی و هستی و هانا یه دختر با خانواده نسبتا با اصالت اما ساده... اما این چیزا باعث نشد که از هم دور بشین. هر روز بیشتر از دیروز باهم حرف میزدین و وقت میگذروندین، البته که بیشترش توی مدرسه و صرف درس میشد اما همون لحظات بودن که دوستیتون رو شکل دادن. تو دانش آموز بورسیه بودی، تنها بچه پرورشگاهتون که خانوم جورج(پارتای بعدی کامل میفهمین کیه) حاضر شد برای رفتنش از اونجا هزینه ای پرداخت کنه و هانا دانش آموز شماره یک تمام کلاس ها! اون به تو توی درس ها کمک میکرد تا بتونی نمره قبولی بگیری و بورسیتو از دست ندی. کم کم دوستی شما عمیق تر شد و خانواده هانا بلاخره، بعد از دوسال تک رو به عنوان دوست دخترشون پذیرفتن. برای آزمون دانشگاه باهم درس خوندین و هر دو یکجا رو انتخاب کردین؛ و حالا بعد از سه سال دوستی هر دو باهم، توی یک رشته و یک دانشگاه درس میخونین.
•••
همینطور که آهسته اشک میریختی و به زمین چشم دوخته بودی جملتو ادامه دادی.
× مثل... یه تجاوز بود هانا*با گریه* تجاوزی که خودم اجازشو دادم و....
شدت گریت اجازه نداد حرفتو کامل کنی. هانا همونطور که کنارت نشسته بود دستاشو دورت حلقه کرده بود و سعی میکرد آرومت کنه، البته که خودشم به خاطر اتفاقاتی که این چند وقت برات افتاده بود چشماش خیس شده بود
× من...خیلی...احمقم! خیلی احمقم که با پسری که فقط دوماه توی رابطه بودم اینکارو انجام دادم و اون... اون منو ول کرد!*نگاهتو بهش دادی* هانا ولم کرد و رفت میفهمی؟
- هیشششش آروم باش ات؛ اون یه عوضی بود که لیاقتت رو نداشت.
سرتو آهسته تکون دادی
× آره، یه عوضی بود که لیاقتمو نداشت و من اینو دیر فهمیدم، خیلی دیر...
•| زمان حال، 2021/5/15 ساعت ۶ صبح، سئولِ کره
چان: خوب بود لیکسی ولی فکر کنم بتونی عمیق تر بخونیش؛ نظرت چیه؟ انجامش میدی؟
فلیکس: باشه هیونگ بیا دوباره ضبطش کنیم.
روش رو به سمت لینو که روی مبل نشسته بود داد.
چان: لینو، بعدش پارت تورو ضبط میکنیم. میتونی صداتو تا موقع گرم کنی
÷ هوم باشه.
دوباره نگاهی به گوشیش کرد، درست مثل چند ساعت پیش هیچ پیامی نداشت. با کلافگی گوشیش رو روی میز جلوش گذاشت، سرشو بین دستاش گرفت و سعی کرد ذهنشو از هر چیزی خالی کنه، از جمله اون دختر...
چان: لینویا برو تو اتاق لطفا
سرشو بالا آورد و نگاهی به چان کرد. بدون زدن حرفی بلند شد و به سمت اتاق کوچیکی که توش ضبط رو انجام میدادن شد. هدفون رو روی سرش گذاشت، کاغذی که توش لیریک نوشته شده بود رو برداشت و جلوش قرار داد.
چان: آماده ای؟
سری تکون داد...
#استری_کیدز #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #سناریو #فیکشن
•••
همینطور که آهسته اشک میریختی و به زمین چشم دوخته بودی جملتو ادامه دادی.
× مثل... یه تجاوز بود هانا*با گریه* تجاوزی که خودم اجازشو دادم و....
شدت گریت اجازه نداد حرفتو کامل کنی. هانا همونطور که کنارت نشسته بود دستاشو دورت حلقه کرده بود و سعی میکرد آرومت کنه، البته که خودشم به خاطر اتفاقاتی که این چند وقت برات افتاده بود چشماش خیس شده بود
× من...خیلی...احمقم! خیلی احمقم که با پسری که فقط دوماه توی رابطه بودم اینکارو انجام دادم و اون... اون منو ول کرد!*نگاهتو بهش دادی* هانا ولم کرد و رفت میفهمی؟
- هیشششش آروم باش ات؛ اون یه عوضی بود که لیاقتت رو نداشت.
سرتو آهسته تکون دادی
× آره، یه عوضی بود که لیاقتمو نداشت و من اینو دیر فهمیدم، خیلی دیر...
•| زمان حال، 2021/5/15 ساعت ۶ صبح، سئولِ کره
چان: خوب بود لیکسی ولی فکر کنم بتونی عمیق تر بخونیش؛ نظرت چیه؟ انجامش میدی؟
فلیکس: باشه هیونگ بیا دوباره ضبطش کنیم.
روش رو به سمت لینو که روی مبل نشسته بود داد.
چان: لینو، بعدش پارت تورو ضبط میکنیم. میتونی صداتو تا موقع گرم کنی
÷ هوم باشه.
دوباره نگاهی به گوشیش کرد، درست مثل چند ساعت پیش هیچ پیامی نداشت. با کلافگی گوشیش رو روی میز جلوش گذاشت، سرشو بین دستاش گرفت و سعی کرد ذهنشو از هر چیزی خالی کنه، از جمله اون دختر...
چان: لینویا برو تو اتاق لطفا
سرشو بالا آورد و نگاهی به چان کرد. بدون زدن حرفی بلند شد و به سمت اتاق کوچیکی که توش ضبط رو انجام میدادن شد. هدفون رو روی سرش گذاشت، کاغذی که توش لیریک نوشته شده بود رو برداشت و جلوش قرار داد.
چان: آماده ای؟
سری تکون داد...
#استری_کیدز #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #سناریو #فیکشن
۱۵.۵k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.